سرفه
همــــــان آبهــــــايي كه مي پـــــــَرد در گلـــــــو
و ســـــالها ســــــُرفه ميكنـــــــــي....
همــــــان آبهــــــايي كه مي پـــــــَرد در گلـــــــو
و ســـــالها ســــــُرفه ميكنـــــــــي....
نه غمي نه غمگســــــاري
نه به انتظــــــــــــــــار ياري
نه ز يــــــار انتظـــــــــــاري
هوشنگ ابتهاج
هیـــــزم بیــــاوریـــد که "ققنــــــــــــوس" مُردنی ســــت..
عاشقم گر نیستی لطفی بکن نفرت بورز
بی تفاوت بودنت هر لحظه آبم میکند...
نگو نامهربان بودم و رفتیم
آخه اینها دلیل محکمی نیست
بگو با "دیگران" بودم و رفتیم...
تازگی ها چه خبر؟
پوزخندی زد و گفت:
هیچ..... کابوس تبر.....
گــــه ملحــــد و گــــه دهــــري و كافــــر باشــــد
گــــه دشمــــــن ديــــن و فتنــــه پــــــرور باشــــد
بايــــــد بكشـــــد عـــــذاب تنهــــــــايي را
"مـــــردي كـــــه ز عصـــــر خـــــود فراتـــــر باشــــد"...
غزال اگر به کمند اوفتد عجب نبود
عجب فتادن مرد است در کمند غزال
**********
در کاخ مجلل، خبر از عشق مجو
که سعادت همه در کلبه درویشان است**********
از جان، طمع بریدن آسان بـود و لیـکن
از دوستان جانی، مشکل توان بریدن
**********
دلم ز نازکی خود شکست در غم عشق
و گرنه از تــو نیایـد که دل شکن بـــاشی
**********
ترا که تاب بلا نیست، گرد عشـق مگـرد
به دجله پا ننهد، هر که او شناور نیست
...............
خيال روي تو گفتا كه جان وسيله مساز
كزين شكار فراوان به دام ما افتد
........
درمقامات طريقت هركجا كرديم سير
عافيت را با نظربازي فراق افتاده بود
..........
گر نشان تو جويم كدام صبر و قرار؟
وگر حديث تو گويم كدام طاقت و هوش؟
عشقي كه به چندخون دل حاصل شد / پامال سبكسران سنگين دل شد
ور هيچ مرا در دل تو جاست بگو /گر هست بگو،نيست بگو،راست بگو
چشمان مرا به چشمهايش گره زد
بر زندگيم رنگ غم و خاطره زد
او رفت ولي نه طبق قانون وداع
يك بار فقط به شيشه ي پنجره زد...
بدين افسونگري وحشي نگاهي
مزن بر چهره رنگ بي گناهي
شرابي تو شراب زندگي بخش
شبي مي نوشمت خواهي نخواهي
در نظر بازي ما بيخيران حيرانند
ما چنينيم كه نموديم،دگر ايشان دانند!
مي روم كه گريه در نهان كنم
يا مرا جدايي تو مي كشد
يا تورا دوباره مهربان كنم...
او مي رود دامن كشان
من زهر تنهايي چشان
ديگر مگير از من نشان
كز دل نشانم مي رود..
تو با اغيار پيش چشم من مي در سبو كردي
من از بيم شماتت گريه پنهان در گلو كردم...
طرحي زموج بر دل مردابيم بكش
امشب دلم بهانه ي دريا گرفته است...